ای خدایی که شنیدنت توراازشنیدنی های دیگر غافل نمی کند/                                                                                                                                  ای خدایی که دریافت سوال تقاضاکننده گان اشتباه نمی کنی/                                                                                                                              ای خدایی که اصراراصرارکننده گان توراازرده نمیکند/     

                        خنکی عفوت وشیرینی امرزشت رابه من بچشان.                                        

عکس هایی از مناظر زیبا و دیدنی-www.jazzaab.ir

                                                                  .


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 29 آذر 1393برچسب:, | 20:52 | نویسنده : سپید گل |

بعضـی وقتـــھآ.....دنبآل یکـــ کلـید "Shift" میگردم....

 

برآی دیدنـ اون روی آدمـھــا!

 


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 19:24 | نویسنده : سپید گل |

طلا باش…
تا اگه روزگار آب ات کرد,
روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود
سنگ نباش…
تا اگر زمانه خرد ت کرد, 

تیپا خوردهء هر کسی بشوی..!!!


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 19:20 | نویسنده : سپید گل |

گاهی وقتا دلم میخواد مثل جـــودی ابـــوت باشم!

پر انرژی ...

با خنده هایی که از ته دلــــن ...

گریه هایی که با دلیلـــن ...

با اون شخصیتی که جلوی هیشکی نمیشکنه ...

و یه بابا لنگ دراز که واسش بنویسم....

 


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 19:17 | نویسنده : سپید گل |
خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد

به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکم

به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد

تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 13:15 | نویسنده : سپید گل |
اینجا زمین است

رسم آدم هایش عجیب است !

اینجا زمین که بخوری به جای آنکه دستت را بگیرند بهت میخندند

گم که میشوی به جای آنکه دنبالت بگردند فراموشت میکنند

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:, | 13:11 | نویسنده : سپید گل |
 
آدمها ... :

... وقتی کودکند می خواهند برای مادرشان هدیه بخرند ولی پول ندارند .

... وقتی که بزرگتر می شوند ، پول دارند ، ولی وقتِ هدیه خریدن ندارند.

... وقتی که پیر می شوند ، پول دارند ؛ وقت هم دارند ، ولی مادر ندارند !

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 27 آذر 1393برچسب:, | 14:29 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 27 آذر 1393برچسب:, | 14:27 | نویسنده : سپید گل |
 
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن !

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 27 آذر 1393برچسب:, | 14:24 | نویسنده : سپید گل |
ﺩﺭ " ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ " ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...

ﺩﺭ " ﺩﻟﻢ " ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ...

ﺩﺭ "ﺳﮑﻮﺗﻢ " ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ...

ﺩﺭ " ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ " ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ...

ﺩﻝ ﻣﻦ ...

ﭼﻪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ....

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﺩ ...

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ...

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺪ ...

ﺩﻝ ﻣﻦ ...

ﺍﺯﺗﺒﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﮐﺎﻫﮕﻠﯽ ﺍﺳﺖ ...

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ...

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ...

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ...

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 25 آذر 1393برچسب:, | 11:17 | نویسنده : سپید گل |

سرمایه مان شده سرما...

همه مان شده ایم طلایه داران سرما...
هوارانمیگویم/سخن ازرابطه هاست....

.شگفتی های برف و سرما در زمستان - آکا


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 23 آذر 1393برچسب:, | 11:55 | نویسنده : سپید گل |

هیچکس رادرزنگیتان ملامت نکنید.ادمهای خوب برایتان شادی می اورندوادمهای بدتجربه/بدترین ها درس عبرت می شوندوبهترین ها خاطره.


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 21 آذر 1393برچسب:, | 20:19 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:, | 22:0 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:, | 21:54 | نویسنده : سپید گل |

گمشده این نسل ، اعتماد است نه اعتقاد

اما افسوس نه بر اعتماد ،اعتقادیست

و نه بر اعتقاد، اعتماد


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:, | 10:27 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:, | 20:49 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 21:6 | نویسنده : سپید گل |

چه کسی می داند که 
تو در پیله ی تنهــایی خود تنهــایی ؟؟!

چه کسی می داند که
تو در حسرت یک روزنــه در فردایـی ؟؟!

پیله ات را بگشــا .....
تو به اندازه پروانــه شدن زیبــایی ...


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 21:5 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 20:50 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 20:46 | نویسنده : سپید گل |

دل آدم ...

چه گرم می شود گاهی ساده...

به یک دلخوشی کوچک...

به یک احوالپرسی ساده...

به یک دلداری کوتاه ...

به یک "تکان سر"...

یعنی...

تو را می فهمم...

به یک گوش دادن خالی ...

بدون داوری!

به یک همراهی شدن کوچک ...

به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ...

به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟"

به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه !

به یک وقت گذاشتن برای تو...

به شنیدن یک "من کنارت هستم "...

به یک هدیه ی بی مناسبت ...

به یک" دوستت دارم "بی دلیل ...

به یک غافلگیری :به یک خوشحال کردن کوچک ...

به یک نگاه ...

به یک شاخه گل...

دل آدم گاهی ...

چه شاد است ...

به یک فهمیده شدن ...

درست !

به لبخند!

به یک سلام !

به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ...!!!

و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم هم دریغ

میکنیم و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم

کنار تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم ... ؟

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 14:10 | نویسنده : سپید گل |
پرندگان به برکه های آرام پناه می برند و انسانها به دلهای پاک♥ زیرا دلهای پاک چون برکه های آرامند، بی انتها و قابل اعتماد و دیگران بدون هیچ وحشتی به آنها اعتماد می کنند ... پس خوشا به حال کسی که مایهٔ آرامش دیگران است***

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 14:8 | نویسنده : سپید گل |
بزرگی وصیت کرد که برای سلامتی عقلتان هویج بخورید؛
همه خندیدند و کسی ندانست... 
که عقل همه
در چشمشان است!

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 13:52 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 آذر 1393برچسب:, | 15:2 | نویسنده : سپید گل |
زندگیست دیگر!
همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست،
همه سازهایش کوک نیست!
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش…
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن!
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد…
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند،
به این سالها که به سرعت برق می گذرند….
.
.
.
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد…
پس تا می توانی زیبا برقص…

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 14 آذر 1393برچسب:, | 18:28 | نویسنده : سپید گل |
عــشــق یـــعنــی ؛

ایــنــقد واستـــــ عزیــز بوده بــاشــه کــه

توو روزایی که نیستــــــ ؛

کسی جـــاشــو نـگیـــره ...

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 14 آذر 1393برچسب:, | 18:26 | نویسنده : سپید گل |

فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست
تا تلخی نباشد شیرینی نیست و
گاهی همین دشواری هاست
که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید ،        

اری خورشیدباردیگردرخشیدن اغازمی کند.



موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 22:30 | نویسنده : سپید گل |

ازته دل بخند….
وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد
و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد،
وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی،
وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی،
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند،
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی،
وقتی احساس کنی تنهاترین هستی،
چشمهایت را ببند و از ته دل بخند                                        

که باهرلبخندی روحی خاموش جان میگیردودرخت پیرجوان می شود.


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 22:18 | نویسنده : سپید گل |

گاندی خطاب به معشوقه اش :

خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ...

زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم .
تو ، نباید آنکسی باشی که من میخواهم ، و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی .

کسی که تو از من می خواهی بسازی یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت .

من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من ....

خوب ِ من ، هنرٍِِ عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها . . .


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، پند ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:, | 22:20 | نویسنده : سپید گل |
باید سکــوت کنے...

باید سنگ شوے تا کســـے به عمق غصه ات پــے نبرد....

گـــاهے باید براے آرامش دیگران بغض خودرا فرو دهــے 

با اینکه نفســت بند مے آید...

بایدتظاهرکنے به خوشــحالے هر چند برایت سخــت است.... 

باید بر خواهش هایـــت سرپوش بگذارے تا متوجه ضعفــت نشوند

آنان که سکــوت مرگــبار تورا ترجبح دادند به صداے اندوهناکـــت...

آرے...

دوریست که دوستــے مے آورد 

پس سکــوت کن و دور باش 

از مردمـــانے که درد ترا حس نکردند...

بگذار خودشان به سویت آیند...

اول آنها ســـلام کنند...

و اول آنها بخواهند...

یادت باشد...

گـــاهے باید در دسترس نباشے تا به دنبالـــت باشـــند...

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:, | 21:53 | نویسنده : سپید گل |

بزرگ که میشوی 
غصه هایت زودتر از خودت قد میکشند ،
دردهایت نیز …
غافل از آنکه لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا گذاشته ای …

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:, | 21:45 | نویسنده : سپید گل |

خداوند از عزراییل پرسید : تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟

جواب داد:یک بارخندیدم یک بار گریه کردم و یک بار ترسیدم

"خنده ام" زمانی بود که به من فرمان دادی جان مردی را بگیرم ٰٰ، او را در کنار کفاشی یافتم که به ! کفاش میگفت کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد به حالش خندیدم و جانش را گرفتم

"

گریه ام " زمانی بود که به من دستور دادی جان زنی را بگیرم ، او را در بیابان گرم و بی آب و درختی یافتم که در حال زایمان بود .منتظرم ماندم تا نوزادش را به دنیا امد سپس جانش را گرفتم . دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در ان بیابان گرم سوخت و گریه کردم

"ترسم" زمانی بود که به من امر کردی جان فقیهی را بگیرم ، نوری از اتاقش می آمد هر چه نزدیک تر میشدم نور بیشتر میشد و زمانی که جانش را گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم 

در این هنگام خدا به عزراییل گفت : میدانی آن عالم نورانی کیست؟ ... او همان نوزادیست که در بیابان به حالش گریستی ، من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم .

هر گز گمان مکن که با وجود من ،موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود.


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 4 آذر 1393برچسب:, | 21:24 | نویسنده : سپید گل |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پارسیان دانلود